وبلاگ انتظار
 
قالب وبلاگ

هر روز که بیرون می آییم نور خورشید و حضور خورشید حس می کنیم اما چند بار به خورشید و نورش فکر می کنیم؟ دلیل این مساله دائمی و همیشگی بودن آن  است همین که هوا ابری می شود یاد خورشید و نورش می افتیم چون لحظه ای نورش از ما دریغ شد حضور خدا هم مثل خورشید است در روز شاید خیلی کم و یا هیچ وقت به خدا فکر نیمی کنیم چون همراه همیشگی و نگاهش دائم برماست

حالا بحث من اینجاست که امام معصوم به خورشید تشبیه شده است حال با خود حدیث نفس کنیم که در روز چقدر به فکر امام حی خویش هستیم کسی که به گفته خویش اگر لحظه ای نگاهش را از ما بردارد هلاک می شویم حال بیاییم خود را طوری تربیت کنیم که لحظه به لحظه خداوند عزوجل و امام زمان خویش را کنار خود حس کنیم

 

نگاه گرم تو آخر بهانه دستم داد              شراب ساقی و ساغر بهانه دستم داد

به سر هوای تو دارم اگرچه بی بالم        از اینکه نام تو بر لب نشسته خوشحالم

 

 

التمـــــــــــــــاس دعا



موضوعات مرتبط: دلنوشته، ،
[ شنبه 9 آذر 1392 ] [ 21:45 ] [ علیرضا پورمسعود ] [ ]

یک سال گذشت و باز روز عرفه آمد روزی که در روایات بیان شده است که اگر کسی در ماه رمضان بخشیده نشود در عرفه حتما بخشیده می شود روزی که حسین مسیر به نمایش گذاشتن عبودیت را آغاز می کند و و هر لحظه تا کربلا یک درس بزرگ است روزی آمد که همه در عرفات دعای عرفه زمزمه می کنند اما نمی دانم که متوجه هستند که حسین زمان خویش با آن ها عرفه زمزه می کند و هل من ناصر می طلبد ؟

نمی دانم متوجه هستند که مهدی برای آن ها دعا می کند و آنها برای حوائج خود؟

نمی دانم متوجه هستند که وقتی که دعا میکنند او پشت سرشان آمین میگوید ؟؟

نمی دانم متوجه هستند که اگر در آن سرزمین هستند به خاطر امضای اوست؟

نمی دانم متوجه غربت عظیم و بس بزرگتر از غربت جدش حسین هستند؟

نمی دانم متوجه هستند که در عرفات فقط باید به دنبال حضرت عشق یعنی او باشند؟

و هزاران سوال دیگر در ذهنم نقش بسته است که چرا و چرا وچرا مردم اصلی ترین موضوع یعنی امام زمان خویش را فراموش کرده اند و به حاشیه ها دقت می کنند شاید اصلا او را فراموش کرده اند...

مدتی بود به این می اندیشیدم که چقدر علی (ع) مظلوم و غریب بوده است ارزو می کردم کاش در زمانش بودم و یاریش می کردم اما به یک باره فکرم به سمت امام زمان خویش رفت که چقدر او به اندازه همه زندگی علی  حسن و حسین و...... غریب است و باز از اعما خویش خجل شدم که در راس آن اعمال نیست برای امام زمان نیست

آری نمی فهمیم و نخواهیم فهمید که تمام هستی برای آمدن او فراهم شده و او برای نجات و برقراری حکومتی علوی بی قرار است

آری همه ما به خود مشغول شدیم رفتیم به نماز ایستادیم و نفهمیدیم که اول شرط نماز یعنی قبله ما در کجا مانده است؟

نفهمیدیم که او در کجا تنها مانده است نفهمیدیم که نماز بدون امام عشق معنا ندارد نفهمیدیم که نماز بدون تکبیر پیشوای محبت نماز نیست و از اینرو همه نمازهایمان رنگ عادت به خود گرفت 

آری رفتیم به طواف حرم و نفهمیدیم که خورشید و ماه و ستاره همه مخلوقات طواف وجود او می کشد به پرده کعبه چنگ زدیم و هیچ نفهمیدیم که پرده کعبه حرمت لباس او نیز ندارد نفهمیدیم که همه حاجیان راه صفا گم کرده اند

نمیفهمیم و نخواهیم فهمید....



موضوعات مرتبط: دلنوشته، حکایات، مقالات، ،
برچسب‌ها: عشق, امام زمان, انتظار, امام حسین,
[ دو شنبه 22 مهر 1392 ] [ 19:47 ] [ علیرضا پورمسعود ] [ ]

ما برای دین یا دین برای ما

 

به بهانه رسیدن فاطمیه به فکر افتادم که این دین چگونه به من رسیده است و فهمیدم در راهی که هستم باید ان طور که زهرا و علی برای دین ایستاده اند باید من هم به بایستم برای خیلی از مردم حل نشده است این مسئله که ما برای دین یا دین برای ما  و هیچ کس به این سوالات پاسخ نداده است که آیا ما باید برای دین فدا شویم یا دین برای ما آیا از حق خود برای دین باید بگذریم  یا دین برای ما از حق خود بگذرد ؟

و سوال های بسیاری دیگر که هیچ کس به آن ها پاسخ نداده است

اما مسئله این است ما دوست نداریم برای دین هزینه بدهیم علی برای اینکه دین باقی بماند و وحدت مسلمانان حفظ شود ناموس خود را فدا کرد و دختر رسول خدا برای دفاع از دین و امر خدا (خلافت) جان خود را گذاشت و برای اسلام سیلی خورد.

از خود سوال می کردم که من چند بار برای دین سیلی خوردم حالا سیلی که هیچ غم هم نخورده ایم و حتی درد دین هم نداشته ایم بعد می خواهیم جوانان هم به دین  دعوت کنیم اما حاضر نیستیم در این دعوت سیلی یا فحش یا متلک بشنویم با این تفاسیر من نمی توانم خود را شیعه علی و زهرا معرفی کنم

اما  در راهی که هستم تصمیم جدی گرفته ام که برای دین اسلام هزینه بدهم

انشالله

خالی از لطف نیست داستانی را بخوانید از دوست اینترنتی که کرامت حضرت زهرا (س) را نقل می کرد

بخوانید شاید آتش گرفته اید:

حدود ده سال است که ساکن مجیدیه هستیم و در تمام این مدت با یک خانواده ارمنی همسایه ایم که انسانهای شریفی هستند، حدود یک سال پیش دختر همسایه مبتلا به بیماری ای شد که باعث فلج شدن هر دو پایش گردید. از آن روز مدام مداوا و طبابت و عوض کردن این دکتر و آن دکترشان شروع شد، ولی فایده ای نکرد

 

پارسال یه روز (أیام  فاطمیه بود ) که مرد همسایه داشت میرفت سر کار من هم از در بیرون میرفتم و باهم روبرو شدیم و پس از سلام و احوالپرسی جویای احوال دخترش شدم. گفت: این همه دکتر متخصص و گران قیمت هیچ تاثیری نداشت و هنوز دخترم قادر به حرکت نیست.
به او گفتم: میخواهی دکتر متخصصی را به تو معرفی کنم که حتما این درمان از دستش بر میاد؟؟
گفت: اگر چنین کسی هست و فکر میکنی میتونه خوب بگو!
گفتم: ما مسلمونا یه بانوی بزرگواری داریم به اسم حضرت فاطمه زهرا (س) اگر به او متوسل شوی و از او بخواهی مطمئنم مشکلت حل می‌شود. وقتی این را شنید لبخندی زد و سوار ماشینش شد و گفت: از اینهمه دکتر فوق تخصص و متخصص چکاری بر آمد که از توسل بربیاد؟ ولی دوستام چند تا فوق تخصص که تازه از اروپا آمده اند بهم معرفی کردند. سراغ اونها میرم ببینم چکار میکنند، و خداحافظی کرده و رفت.
من هم به دنبال کارم رفتم و دیگر از آنها خبر نداشتم تا اینکه چند هفته بعد به در خانه ما آمد زنگ زد و مرا کار داشت. رفتم دم در و پس از سلام و احوال پرسی جویای حال دخترش شدم. با چشم گریان گفت: بعد از آن روز که باهم صحبت کردیم من سراغ چندین متخصص دیگر رفتم ولی هیچ اثری نکرد. در صف انتظار یکی از متخصصین بودم و دخترم در کنارم خواب بود ،
ناگهان یاد حرفهای تو افتادم و در دلم متوسل شدم به همان کسی که گفتی و گفتم: ای خانم بزرگواری که فلانی تو را معرفی کرد و من اسمت را یادم نیست ، من تاجر فرش هستم، نذر میکنم که اگر دخترم را شفا بدهی ، برای تمام صحن های حرمت فرش دستباف هدیه میکنم، در همین حال و هوای خودم بودم که دیدم دخترم مرا تکان میدهد، به خودم آمدم ، دخترم گفت : بابا ببین من راه میرم. اون خانم گفت: بابات از من خواسته که تورو خوب کنم. از جات بلند شو و منو بلند کرد و من تونستم رو پاهام واستم و راه برم. و حالا در حالی که از تو برای معرفی این خانم خیلی ممنونم ، ازت خواهش میکنم آدرس حرمش رو بدی تا من نذرمو ادا کنم
اینجا دیگه من بودم که زار می‌زدم که ای مرد، تو بی خبری که خانم بزرگ و با کرامت ما زهرای اطهر نه که حرم ندارد بلکه قبر مشخصی هم ندارد

یا رب الزهرا بحق الزهرا اشف صدر الزهرا بظهور الحجه



موضوعات مرتبط: دلنوشته، مقالات، ،
[ سه شنبه 6 فروردين 1392 ] [ 16:29 ] [ علیرضا پورمسعود ] [ ]
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
پاي يلداي دلت یواشكی زمزمه كن♥
زیرلب یه یادي ازنوردل فاطمه كن♥
چشماتو خیره كن وسوره والعصرو بخون♥
یه دعا برا ظهورپسر فاطمه كن♥
اللهم عجل لولیك الفرج
(شب یلداتون پرازیادمولا)


موضوعات مرتبط: دلنوشته، ،
[ جمعه 1 دی 1391 ] [ 2:0 ] [ علیرضا پورمسعود ] [ ]

و محرم آغاز شد...

اهل بصیرت به همراه امام زمان شان به قربانگاه می روند تا    عند ربهم یرزقون.....

و غافلان دنیا پرست و مال اندوزان گرفتار کم و زیاد دنیای خود هستند ...

تو خود دانی!

عند ربهم یرزقون   یا شایت و بایعت و تابعت علی قتله !؟

خاموش ماندن در عصر ظهور تماشا کردن قتلگاه است و چه سود که فردا گریبان چاک کنیم و صد ناله و فغان سر دهیم

امام، به دعوت ندبه خوانانش خواهد آمد....

مراقب باش که کوفیان زمان نقشه های شطانی در سر دازند

کجای قافله ای؟

 

التمــــــــــــاس دعا



موضوعات مرتبط: دلنوشته، ،
[ یک شنبه 28 آبان 1391 ] [ 1:40 ] [ علیرضا پورمسعود ] [ ]

فردا چقدر دل گیر است

فردا روزی است که حسین با تمام هستی اش به کربلا می رود  فردا روزی است که حسین دعوت حق را با جان و دل لبیک می گوید و به سمت کعبه کربلا می رود

فردا حسین زمان ما نیز به یاد جد مظلومش می گرید و عرفه زمزمه می کند و اما من برای او گریه می کنم که او از حسین نیز غریب تر است.

هر هفته ، هر روز، هر ساعت ، هر لحظه    به امید من نشسته است که بلکه من تکانی بخورم و بتوانم برای ظهور و آمدنش کاری کنم یا حداقل خود را آماده کنم اما افسوس که پنج شنبه ها وقتی نامه اعمال من به دستش می رسد دست به محاسنش می گیرد و رو به اسمان می کند و می گوید:

خدایا این شیعه من را  به حق مهدی ببخش و با خودش می گوید  خراب کرد قرار نبود اینجوری بشه

و باز من با اعمالم به غریب بودن او اضافه می کنم

از غریبی حسین ما همین بس که او در مناسک حج شرکت می کند و حتی یک نفر او را نمی شناسد

غریبی یعنی او در حال راه رفتن باشد و یک نفر به او طعنه بزند و بگوید آقا حواست رو جمع کن و او با لبخندی بگوید :

ببخشید 

و آن فرد بدون اینکه او را بشناسد به راهش ادامه می دهد

آقای من باز وقت آن نزدیک است که شال عزای جدت را به گردن بیندازی و برایش اشک بریزی

آقای من مرا ببخش که حتی دیگر چشمانم انقدر به خاک گناه الوده شده که اشک آن را گل می کند و جلوی دید مرا می گیرد و حتی اشک هم دیگر به پاک شدن من کمک نمی کند

کاش می دانستم کجا و در کنار چه کسی هستی کاش میدانستم غروب های جمعه نگاهت به کجا خیره می شود

کاش می دانستم که روی کدام خاک سجده می کنی و کاش و کاش و کاش........

هر جمعه که می گذرد یک جمعه پیر می شوی و من یک جمعه از تو خجل تر می شوم  آقا مرا به اشک های آن سه ساله ایی ببخش که تا چند وقت دیگر دست به پهلو می گیرد

ببخش از این که دیگر نه قلمم و نه دلم یاریه صحبت باتو نیست چرا که از گناهانم پیش تو شرمنده هستم و خواهم بود...

 

91/8/3   نیمه شب چهارشنبه     انتظار

 

التمـــــــــاس  دعا



موضوعات مرتبط: دلنوشته، ،
[ چهار شنبه 3 آبان 1391 ] [ 23:25 ] [ علیرضا پورمسعود ] [ ]
برگرد، مطمئن برگرد، تا یک بار دیگه با هم باشیم. (فجر 28-29)

تا یک بار دیگه دوست داشتن همدیگر را تجربه کنیم. (مائده 54)

 

التمـــــــاس دعا



موضوعات مرتبط: دلنوشته، ،
[ دو شنبه 20 شهريور 1391 ] [ 11:50 ] [ علیرضا پورمسعود ] [ ]
تو گفتی «آن غير ممكن است»،
خداوند پاسخ داد «همه چيز ممكن است»

تو گفتی «هيچ كس واقعاً مرا دوست ندارد»،
خداوند پاسخ داد «من تو را دوست دارم»،

تو گفتی «من بسيار خسته هستم»،
خداوند پاسخ داد «من به تو آرامش خواهم داد»،

تو گفتی «من توان ادامه دادن ندارم»،
خداوند پاسخ داد «رحمت من كافی است»،

تو گفتی «من نمی‌توانم مشكلات را حل كنم»،
خداوند پاسخ داد «من گامهای تو را هدايت خواهم كرد»،

تو گفتی «من نمی‌توانم آن را انجام دهم»،
خداوند پاسخ داد «تو هر كاری را با من می‌توانی به انجام برسانی»،

تو گفتی «آن ارزشش را ندارد»،
خداوند پاسخ داد «آن ارزش پيدا خواهد كرد»،

تو گفتی «من نمی‌توانم خود را ببخشم»،
خداوند پاسخ داد «من تو را ‌بخشیده ام»،

تو گفتی «من می‌ترسم»،
خداوند پاسخ داد «من روحی ترسو به تو نداده ام»،

تو گفتی «من هميشه نگران و نااميدم»،
خداوند پاسخ داد «تمام نگرانی هايت را به دوش من بگذار»،

تو گفتی «من به اندازه كافی ايمان ندارم»،
خداوند پاسخ داد «من به همه به يك اندازه ايمان داده ام»،

تو گفتی «من به اندازه كافی باهوش نيستم»،
خداوند پاسخ داد «من به تو عقل داده ام»،

تو گفتی «من احساس تنهايی می‌كنم»،

خداوند پاسخ داد :

«من هرگز تو را ترك نخواهم كرد»
 
 
 
 
 
التمــــــاس دعا




موضوعات مرتبط: دلنوشته، ،
[ یک شنبه 12 شهريور 1391 ] [ 7:12 ] [ علیرضا پورمسعود ] [ ]

امشب با خودم تصمیم گرفتم که بیام در خونت و باهات حرف بزنم برات ازدردام بگم ،از تنهاییام بگم و از  روزگارو سختی هاش...

وقتی آمدم و در زدم

باخنده در رو بازکردی

گفتم : سلام آقا..

جواب دادی: سلام عزیزم...  بگو ... خبر دارم که میخواستی بامن حرف بزنی بگو...

خواستم شروع کنم اما اما... تا خواستم دهنم رو باز کنم و حرف بزنم و درد دل کنم ....

دیدم اگه بخوام از تنهاییام بگم  دیدم تو هزار و اندی ساله که تنهایی و داری هل من ناصر ینصرنی میگی و جواب نمیشنوی ولی داری تحمل می کنی

خواستم بگم آقا غصه دارم    دیدم غصه گناهای من برا ی تو کافیه ولی تو انقدر بزرگواری که هیچ کدوم رو  بروم نمیاری

خواستم از زخم های دلم بگم دیدم تو انقدر بخاطر گناهای  من زخم به دلت خورده که خجالت کشیدم بگم

خواستم از اشکهای پنهانیم بگم دیدم تو شبها پنهانی میری سر مزار مادر پهلو شکسته تو اشک میریزی....

خواستم از بی وفایی های دور و بریام بگم دیدم خودم دم از وفای تو میزنم و از  همه بی وفاترم هر روز صبح عهد میخونم و هرشب عهد می شکنم ....

خواستم از بدقولی هایی که میبینم بگم دیدم هنوز قول هایی  که به تو دادم و زدم زیرش هنوز یادمه...

همه ی این فکرها که تو سرم داشت می گذشت تو با لحنی پدرانه گفتی:

نمی خوای حرف بزنی؟

ناخودآگاه بغض کردم و گفتم:

آقا امدم بگم شرمنده ام و منو ببخش

گفتی: همین؟

گفتم: نه آقا یه چیز دیگه هم هست

گفتی: بگو عزیزم

گفتم : آقا خیلی دوست دارم...

گفتی: بیشتر از اونی که فکرشو بکنی من دوستت دارم...

اینو گفتی و من گونه هام سرخ شد از خجالت و اروم اشکاهام روی سرخی گونه هام سر میخورد وگفتم :

آقا خداحافظ ...

گفتی: زود به زود به ما سر بزن ....

گفتم: چشم...

و عقب عقب برگشتم و اما آقا نگفتم که چقدر دلم برای سر گذاشتن رو شونه هات تنگ شده ...

ولی بازم نگفتم و بازم تو مهربونی کردی...

 

91/5/30 سحر دوشنبه   انتظار

 

التمــــــــاس دعا



موضوعات مرتبط: دلنوشته، ،
[ دو شنبه 30 مرداد 1391 ] [ 2:13 ] [ علیرضا پورمسعود ] [ ]
 
 
زمین دلتنگ و مهدى بیقرار است
فلك شیدا، پریشان روزگار است

دلا، آدینه شد، دلبر نیامد
غروب انتظارم سر نیامد
 
 

همه دلها پر از آه و غم و درد
همه آلالهها پژمرده و زرد

نفسها خسته و در دل خموشند
فغانها بىصدا و پرخروشند

نه رنگى از عدالت، نى از صداقت
در و دیوار دارد نقش ظلمت

شده پرپر گل مهر و محبّت
همه دلها شده سرشار نفرت

شده شام یتیمان، ناله و اشك
برد هركس به كاخ دیگرى رشك

شده پژمرده غنچه در چمنزار
بگشت آواره گل در كوى گلزار

نشسته دیو بر دلهاى خفته
همه جا بذر نومیدى شكفته

زده زنگار بر آئین و مذهب
دمى، رویى ز شادی نیست یا رب

به اشك چشم و مهر و ماه، سوگند
به آه و ناله دلهاى دربند

اگر نرگس ز هجرت زار زار است
شقایق تا قیامت داغدار است
 
 
 
 

التمــــــاس  دعا



موضوعات مرتبط: دلنوشته، ،
[ جمعه 27 مرداد 1391 ] [ 6:9 ] [ علیرضا پورمسعود ] [ ]

   بیش از این ظلم مگر می شود ای ماه بیا     

خلق را می کشد این ماتم جانکاه بیا


خواستم مقدمه بنویسم دیدم کربلای میانمار نیاز به مقدمه ندارد این متن  نه سیاسی است نه اجتماعی نه داستان است و نه افسانه ......

بلکه واقعیتی است که اتفاق افتاده و ادامه دارد و جهان اسلام در بی خبری و سکوت هولناکی فرو رفته است

آری میانمار .... شاید تا به حال بدون تعارف هیچ کدام حتی اسم ان را  نشنیده ایم

حاشا به غیرت ما که علی را الگوی خود می دانیم الگویی که در واکنش به در اوردن خلخالی از پای زنی یهودی فرمود:

 

به من خبر رسيده كه يكى از آنان به خانه زن مسلمان و زن غير مسلمانى كه در پناه ‏اسلام جان و مالش محفوظ بوده وارد شده و خلخال و دستبند، گردن بند و گوشواره ‏هاى آنها را از تن‏شان بيرون آورده است... در حالى كه هيچ وسيله‏ اى براى دفاع جز گريه و التماس كردن نداشته‏ اند،

 

آنها با غنيمت فراوان برگشته ‏اند بدون اينكه حتى يك نفر از آنها زخمى گردد و يا قطره ‏اى خون‏ از آنها ريخته شود اگر به خاطر اين حادثه مسلمانى از روى تاسف بميرد ملامت نخواهد شد، و از نظر من‏ سزاوار و بجا است!

متاسفم برای خودم و برای مسئولین کشورم  که میانمار با وجود سی هزار شیعه  حتی ایران انجا سفارتخانه ندارد

هولوکاست واقعیه مسلمانان در میانمار دارد اتفاق می افتد و دیروز مسئولین کشور  برای کاهش قیمت مرغ جلسه گذاشتن وحال باید کمی با صاحبمان درد دل کنم:


ای تنها میراث باقی مانده عدالت علی با تو هستم این بار نمیخواهم از درد هجرانت شکایت کنم و نمیخواهم از دردم برایت بگویم  که هرچند حرفم هم درد است و هم هجران...

آقای من میدانم که خبر داری در آن سوی جهان چه شده فقط می خواهم بگویم آقا ما بدیم اما شیعیان تو و لا اله الا الله گویان تو دارند زنده زنده سوزانده می شوند و ناموسشان مورد تجاوز قرار می گیرد

درد انجاست که بودایی ها را اسوه صلح و نماد صلح معرفی میکنند آیا این صلح است؟؟؟؟؟؟؟؟

آقا در فراق تو جنین های در رحم مادر بیرون کشیده می شوند بیا ....

آقا حالا که این جیره خواران یهود  که دیگر زورشان به ما نمیرسد دست به کشتار مسلمانان بی دفاع زده اند 

آقا کربلایی رخ داده که به جای یک علی اصغر هزاران علی اصغر دارد جان می دهد

وای برما که همینطور نشسته ایم و به روزه گرفتنمان اکتفا می کنیم و بحثمان این است که رمضان بدون ربنای شجریان صفا ندارد یا فلان سریال غمگین است آیا تا به حال فکر کرده ایم  که انسوی جهان چگونه در آن بی امنیتی  روزه می گیرند ؟؟؟


حال سخنی با مخاطبان:


بعد از اعلام حمایت ملت ایران از مردم میانمار و ایجاد وحدت مسلمانان برای دفاع از مردم مظلوم میانمار  ناگهان دشمن شروع به فعالیت کرد همچنان که میبینم در بیشتر سایت ها و خصوصا شبکه های اجتماعی دوباره بحث های داخلی یا بحث های اختلافی شیعه و سنی باز گو میشود و از همه بدتر دوباره بحث های بی مورد شکل گرفته  مثل بحث فتنه 88 یا دوباره بحث مسخره پرسپولیس و استقلال یا بحث های  خاتمی و اظهاراتش براستی بعضی ها خسته نشده اند از این بحث ها درشرایطی که دشمن کمر به ریشه کن کندن اسلام دارد ما مشغول چه چیزهایی هستیم

دوستان من آگاه باشید دشمن نمی خواهد ما باهم متحد باشیم و دارد سر مارا با این بحث ها گرم می کند تا از هدفمان دورشویم

رسانه ی جمهوری اسلامی که سکوت اختیار کرده اما ما هرکدام می توانیم خود یک رسانه باشیم پس بیایید مطالب میانمار را و عکس های جنایات این بوداییان ملعون را نشر دهیم بلکه با دیدن آن ها دلی بسوزد و دعایش درگیر شود باز هم گوش زد می کنم فریب حربه دشمن را نخورید



کلام آخر:

اگر ما داعیه آن داریم که پرچم انقلاب اسلامی را به دست منجیه عالم بشریت بدهیم نباید دست رو ی دست بگذاریم و باید جهان را از این جنایات آگاه کنیم

بدانید اگر ما سکوت کنیم و هیچ عکس العملی انجام ندهیم فردا باید هم به امام زمان(عج) و هم به خدا جواب بدهیم


به امید ظهور یار غایب که صدالبته نزدیک است

91/5/4 انتظار


التمــــــــاس دعا                               

 

 



موضوعات مرتبط: دلنوشته، ،
[ چهار شنبه 4 مرداد 1391 ] [ 11:23 ] [ علیرضا پورمسعود ] [ ]

تمام "ای کاش" های زندگیم راکه جمع کردم دیدم فقط یکی از "ای کاش" ها برای تو بود و این غریب بودن تو را نشان می دهد

امامان قبل تو غریب بودند و ما میگوییم عجب مردمانی بودند؟ خدا لعنتشان کند

آقا جان از آن روز می ترسم که تو بیایی و من نباشم و زمانی که تو از غریبی ات سخن بگویی مردم عصر تو بگویند

عجب مردمانی بودند ؟ خدا لعنتشان کند

نمی دانم شاید درست نباشد اما من فکر می کنم حتی تو از جدت حسین (ع) غریب تر هستی چرا که او حداقل 72 یار با وفا داشت

اما تو آن هم ...

همه جا را به بهانه تو آمدم و دنبالت گشتم اما غافل از اینکه تو در بر من و من از تو چقدر دور هستم و تو حاضری و من غایب ...

صبح های جمعه که صدای ندبه از گوشه کنار این شهر بلند است با خودم فکر می کنم که هنوز تو را و وجودت را و امامتت را  درک نکرده ام چرا که امام صادق(ع) انتظار آمدن تو را میکشیده است و درک او کجا و درک من از تو کجا؟؟؟؟؟

با خودم آرزو می کردم و می کفتم می شود روزی که ما برای فرزندانمان بگوییم:

(( شما یادتان نمی آید ما جمعه ها صبح دعای ندبه می خواندیم تا امام بیاید و ظهور کند))

آقا جان نمی دانم برای چه گریه کنم و ندبه ام را به پای کدام اعمالم درگیر کنم چرا که دیگر اشک من نزد خدا ارزشی ندارد

اما می دانم تو برای اینکه خدا مرا ببخشد خیلی گریه می کنی و گریه تو باعث می شود که اشک من نزد خدا قیمت پیدا کند

من حتی شرمنده اشک های توو هستم من چه منتظری هستم که باع ث می شوم اشک هایی امام زمانم جاری شود؟؟

بعد با این وضع اعمال قلیل می خواهم از یاران تو باشم من کجا و یاران تو کجا.....

آقا جان کمتر از 40 روز دیگر به میلادت مانده اما من هیچ چیز ندارم که برات هدیه کنم

اگر بگویی نمازت را...

حتی یک رکعت نماز درست ندارم

اگر بگویی روزه هایت را...

حتی یک روزه صحیح ندارم

اما اگر بگویی گناهانت را...

برایت از هرچه فکرش را بکنی رو می کنم و م آورم می ددانم که با هر گناه سیلی به صورت تو می زنم پس فرق من با مردم کوفه چیست؟؟؟؟

می دانم که دنیا و آرزوهایش مرا از تو دور کرده اما می دانم این را که فقط تو گناهان مرا میخری ...

اما چه کنم با همه این حرف ها فقط این جمله را بلدم و تنها به امید این جمله زندگی می کنم و زنده ام...

آقا جان دوستت دارم


91/3/20 انتظار

التمـــــــــــاس دعا



موضوعات مرتبط: دلنوشته، ،
[ شنبه 19 خرداد 1391 ] [ 23:58 ] [ علیرضا پورمسعود ] [ ]

بسم الله الرحمن الرحیم

 

شاید به بهانه دلتنگی:

نمی دانم چه سری است خداوند میداند و می بینیداما چیزی نمی گوید و چشم می بندد

مردم نمی دانند و نمی بینند حتی اشتباه می شنوند اما فریاد می کنند اه چه صفت بزرگ و ویژگی بارز و عظیمی است این ستار العیوب بودن...

چه قدر زیبا این صفت را در جمله ای کوتاه به مالک توضیح داد:

مالک! اگر شبی فردی گناه کرد فردا به آن چشم نگاه نکن شید سحر توبه کرده باشد....

در این سخن باید سال ها تامل کرد

اما مردم این را درک نمی کنند که نباید اگر چیزی هم دیدند نباید از آن دم بزنند آه که چه مردمان بی خردی هستیم

خرد نداریم و مطالب ابتدایی دین را نمی فهمیم و بعد ادعا می کنیم منتظر امام زمان(عج) هستیم واقعا کارهای ما خنده دار است....

اما نمی دانیم با آبروی مومن بازی بازی کردن خوشایند خدا و امام زمان(عج)  نیست و با این کار ها ظهور به تاخیر می افتد...

به جای اینکه به اصل و مغز اسلام و تشیع بپردازیم چسبیده ایم به پوسته و ظاهری از دین و تشیع و همش می گوییم :

(فلان کس این را گفت ... فلان کس نظرش این است .... فلان کس تکذیب کرد ووووووووووووووو.....)

کاش کمی فقط کمی بصیرت واقعی داشتیم (چقدر مظلوم است این بصیرت که بازیچه و لقلقه ی زبان بعضی افراد جاهل شده ....)

و نگاه نمی کردیم بلکه میدیدیم و تعقل می کردیم و چه نعمت بزرگی است این دیدن ....


چه کنیم که با این اوصاف موسی ما نمی آید چرا؟؟؟

موسی نمی آید چون قارون های این دوره او را به زمین می زنند

موسی نمی آید چون سامری ها هنوز قدرت نفوذ دارند و می توانند مردم را گوساله پرست کنند

موسی نمی آید چون می داند هنوز با طلا و پول و مال و ثروت و.... می شود همه چیز افراد را خرید

موسی نمی آید چون می داند هارونی برای یاری کردن او نیست

موسی نمی آید چون هنوز خوردن مال حرام لذت بخش است

موسی نمی آید چون کسی در دل خود اورا برای خودش نمی خواهد

موسی نمی آید چون مردم او را برای رد کردن آن ه از دریا می خواهند

موسی نمی آید چون هنوز مجالس ندبه خلوت است

موسی نمی آید چون کسی حاضر نیست با آمدنش پست و مقامش مبادا به خطر بیفتد

تا ما حرکتی نکنیم و خود را نسازیم و آماده نکنیم نمی آید که نمی آید با این وضع منتظرش نباشید

 

اما حرف آخر:

انقلاب موسی را فرعون ازبین نبرد بلکه قارون و سامری و ووووو که در دل انقلاب بودند از بین بردند چون انقلاب موسی انقلاب الهی بود


ما مواظب باشیم انقلاب مارا قارون ها و سامری هایی که بر سر قدرت هستند از بین نبرند

 

 

التمـــــــــــــــاس  دعا



موضوعات مرتبط: دلنوشته، ،
[ سه شنبه 2 خرداد 1391 ] [ 22:34 ] [ علیرضا پورمسعود ] [ ]
 

 
 
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی...
 
 
              از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی...

 
 
        گاهی اگر در چاه مانند پدر آه!
               اندوه مادر را حکایت کرده باشی...
 
           گاهی اگر زیر درختان مدینه ؛
              بعد از زیارت استراحت کرده باشی...
 
گاهی اگر بعد از وضو مکثی کنی تا ،

            آئینه ای را غرق حیرت کرده باشی...

         در سال های سال دوری و صبوری

     چشم انتظاری را شفاعت کرده باشی...

  حتی اگر بی آنکه مشتاقان بدانند




گاهی نمازی را امامت کرده باشی...

                یا در لباس ناشناسی در شب قدر

          از خود حدیثی را روایت کرده باشی...

       یا در میان کوچه های سرد و تاریک

    نان و پنیر و عشق قسمت کرده باشی...

  پس بوده ای و هستی و می آیی از راه

       تا حق دلها را رعایت کرده باشی



مردمک های نگاه ما عقیمند!

تو بوده ای بی آنکه غیبت کرده باشی



اللّهم عجّل لولیّک الفرج

التماس دعا



موضوعات مرتبط: دلنوشته، ،
[ سه شنبه 26 ارديبهشت 1391 ] [ 1:10 ] [ علیرضا پورمسعود ] [ ]

مردم اغلب بي انصاف و بي منطقند، آنان را ببخش.

اگر مهربان باشي تو را به داشتن انگيزه هاي پنهان متهم مي كنند، ولي مهربان باش.

اگر شريف و درستكار باشي فريبت مي دهند، ولي شريف و درستكار باش.

نيكي امروز تو را فراموش مي كنند، ولي نيكوكار باش.

بهترين هاي خود را به دنيا ببخش حتي اگر كافي نباشد و در نهايت مي بيني هرآنچه هست ميان تو و خداوند است نه ميان تو و مردم.

 

التمــــــــــاس دعا



موضوعات مرتبط: دلنوشته، ،
[ سه شنبه 19 ارديبهشت 1391 ] [ 17:16 ] [ علیرضا پورمسعود ] [ ]

 

 

داستان یک روز دانشجوئی با یاد صاحب العصر و الزمان

 

 

 

چشم باز کردم . زود بود، صبح خیلی زود. شما بیدار بودی اما، بیدار شدم و  دست و صورتم رو شستم، وضو گرفتم ،حاضرشدم، بابا منو رسوند تا سرویس دانشگاه، سوار شدم ،چقدر خسته و خواب آلودم ، چقدر دوست دارم بخوابم... ، نه نمی خوابم ، می ترسم بخوابم ، اگه بخوابم و چشمام سنگین شه ، وضوم باطل بشه شرمنده آقام می شم .

 

الان که صبحه و بیداره باید بهش بگم آقا جون منم بیدارم ،خودت امروز هم هوامو داشته باش...

راننده چقدر آروم می ره . وای چه خونسرد. دل تو دلم نیست.
اگه سحر بشه و نمازم قضا بشه... واای

چشم انتظاری چه سخته. کاش تندتر بره. چشمم به جاده س واسه رسیدن به مسجد تو راه ...

خب الان باید بره تو این ورودی..... ااااااا نرفت
هنوز امید دارم شاید می خواد از اون یکی بریدگی بره
امااااا نرفت.......................

و من ماندم مثل هر روز بایک سوال بزرگ . چرا؟

دلم می شکند این بار سخت تر. عادت دارم به این دلشکستگی ها
آقاجان!
من.
هر روز وقتی که باید از راننده سرویس خواهش کنم که
مسجد توی راه وایسه تا من نمازمو بخونم.

وقتی که از هر 3 روز 2 روزشو یادش می ره یا دوست نداره وایسه

وقتی اون روزهایی که یادشه و مسجد وایمیسته من تنها نفریم که پیاده می شم واسه نماز

وقتی همه پله ها رو می دوم تا نمازم قضا نشه و زود برگردم که فرداش هم راننده وایسه

دلم می شکنه

آقا جون !
من دلم می گیره وقتی پامی شم که از اتوبوس پیاده شم همه هم سن و سال هام شکل علامت سوال یا تعجب می شن .

ولی شاد می شم اون روزایی که غیر از من چند نفر دیگه هم بلند می شن واسه نماز .

مولای من چقدر غریب شدی !
آقا جونم این آدما قیام یادشون رفته
می ترسم آقا ، می ترسم از این جوونا

آقا جون ! ولی خودم برات قیام می کنم آقا
خودم تنهایی میام برات جون می دم

تو صف کشته مرده هات اولین نفر خودمم.

امام مهربونم. مهدی جان برامون دعا کن

وضعیت آلودگی دل هامون از حد هشدار خیلی وقته گذشته
برامون دعا کن گل نرگس. تنها دلخوشی ما توئی آقا جان

اللهم عجل لولیک الفرج

التمــــــــــــاس دعا



موضوعات مرتبط: دلنوشته، ،
[ شنبه 16 ارديبهشت 1391 ] [ 23:55 ] [ علیرضا پورمسعود ] [ ]

مثل هر بار برای تو نوشتم:

دل من خون شد ازین غم، تو کجایی؟
و ای کاش که این جمعه بیایی!
دل من تاب ندارد، همه گویند به انگشت اشاره، مگر این عاشق دلسوخته ارباب ندارد؟
تو کجایی؟ تو کجایی...
و تو انگار به قلبم بنویسی:
که چرا هیچ نگویند
مگر این منجی دلسوز ، طرفدار ندارد ، که غریب است؟
و عجیب است
که پس از قرن و هزاره
هنوزم که هنوز است
دو چشمش به راه است
و مگر سیصد و اندی نفر از شیفتگانش ، زیاد است
که گویند
به اندازه یک « بدر » علمدار ندارد!
و گویند چرا این همه مشتاق ، ولی او سپهش یار ندارد!

 

 

 

 



جواب امام زمان:
تو خودت!
مدعی دوستی و مهر شدیدی که به هر شعر جدیدی،
ز هجران و غمم ناله سرایی ، تو کجایی؟
تو که یک عمر سرودی «تو کجایی؟» تو کجایی؟
باز گویی که مگر کاستی ای بُد ز امامت ، ز هدایت ، ز محبت ،
ز غمخوارگی و مهر و عطوفت
تو پنداشته ای هیچ کسی دل نگران تو نبوده؟
چه کسی قلب تو را سوی خدای تو کشانده؟
چه کسی در پی هر غصه ی تو اشک چکانده؟
چه کسی دست تو را در پس هر رنج گرفته؟
چه کسی راه به تو گشوده؟
چه خطرها به دعایم ز کنار تو گذر کرد
چه زمان ها که تو غافل شدی و یار به قلب تو نظر کرد...
و تو با چشم و دل بسته فقط گفتی...
تو کجایی!؟ و ای کاش بیایی!
هر زمان خواهش دل با نظر یار یکی بود، تو بودی...
هر زمان بود تفاوت ، تو رفتی ، تو نماندی.
خواهش نفس شده یار و خدایت ،
و همین است که تاثیر نبخشند به دعایت ،
و به آفاق نبردند صدایت
و غریب است امامت
من که هستم ،
تو کجایی؟
تو خودت ! کاش بیایی
به خودت کاش بیایی...!

 

التمــــــاس دعا



موضوعات مرتبط: دلنوشته، ،
[ شنبه 16 ارديبهشت 1391 ] [ 1:26 ] [ علیرضا پورمسعود ] [ ]


گفتم:اگر می دانستم چه روزی می آیی به احترام آمدنت گناه نمی کردم! گفت:آن روز که گناه نکنی به احترام گناه نکردنت می آیم!

اللهم عجل لولیک الفرج!



شاگرد:استاد چکار کنم که خواب امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) رو ببینم؟
استاد:شب یک غذای شور بخور و آب هم نخور و بخواب.
شاگرد دستور استاد را اجرا کرد و برگشت
.....
شاگرد: استاد دیشب دائم خواب آب می دیدم! خواب دیدم بر لب چاهی دارم آب می نوشم ، کنار نهر آبی در حال خوردن آب هستم! در ساحل رودخانه ای مشغول...
استاد فرمود:
.
.
.
.

تشنه آب بودی خواب آب دیدی؛ تشنه امام زمان(عج) بشو تا خواب امام زمان(عج) ببینی...!


التمـــــــــــاس دعا



موضوعات مرتبط: دلنوشته، ،
[ سه شنبه 22 فروردين 1391 ] [ 19:47 ] [ علیرضا پورمسعود ] [ ]
شاید آقا بیاید این هفته ....
پرده از چهره گشاید این هفته...

جمعه ها می روند از پی هم غصه ام سر نیامد آقا برگرد

ای نگار دلم .....
نمی آیی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

در دل شعله ها دلم سوزد

به کنار دلم .....
نمی آیی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

نفسم بند آمده از غم غصه ام سر نیامد

آقا برگرد.....

پیر هجرت شدم بیا پیرم روی ماهت ندیده میرم
تا زمان رسیدنت هر سال....

روضه ی فاطمیه میگیرم...

میدونم خیلی....

صاحب العصر عجل.....
فاطمیه شده عزیز دل

سوی من یک نگاه...
یک دفعه

تاشوم روبه راه....

یک دفعه

گر سر زدن به ما اشتباه باشد
نستجیر بالله
تو یک اشتباه
یک دفعه....

قدمی رنجه کن گل نرگس......

بحر زهرا گرفته ام مجلس......

ای سرپایات مثل پیغمبر
نقش امضات مثل پیغمبر

فاطمیه فاطمه در میان آتش و ...
گرم رویات مثل پیغمبر

ای تمام نیایش زهرا
زود برگرد
خواهش زهرا...

یا صاحب الزمان (عج)

اللهم عجل لولیک الفرج




موضوعات مرتبط: دلنوشته، ،
[ شنبه 19 فروردين 1391 ] [ 23:24 ] [ علیرضا پورمسعود ] [ ]

روزها بی تو شبیه شام تاره
دلم آروم نداره بی قراره

یکی کاشکی ازت خبر بیاره
کجایی همهی دار و ندارم

بهار اومد بهار است
توی سینه ات یه قلب خسته از زمونه دارد

دلم برات میخونه تو کجایی؟ تو کجایی
چشام کاسه ی خون تو کجایی تو کجایی؟

با خندت همه آسمون میخنده گل بارون می خنده
تو که شادی گل های باغچه خونمون میخنده

با گریه ات کار دنیا اشک و آهه
برات خنده کناهه غم نبینی غم نبینی

اگه گریه کنی روزم سیاهه

گمون کنم که بدونم که کجایی
تو مجلس عزایی تو مدینه هلاک گریه های بی صدایی

تو دستات پر زخمیه کبوتر تو چشمات غم حیدر
با عمامه ات داری میگیری خون از لب مادر

مادر برات میخونه تو کجایی؟؟
چشام کاسه ی خونه تو کجایی؟؟ تو کجایی؟؟

اللهم عجل لولیک الفرج

التمـــــــاس دعا



موضوعات مرتبط: دلنوشته، ،
[ پنج شنبه 17 فروردين 1391 ] [ 16:26 ] [ علیرضا پورمسعود ] [ ]

هرچه فکر می کنم و اعمال خودم را می سنجم میبینم که  اصللا منتظر واقعی نیستم

لحظه ی تحویل سال به این فکر می کردم که آقا کجاست؟؟؟

الان در چه حالیه؟؟؟؟  داره برای م دعا می کنه؟؟؟

به قول استاد رائفی پور کاش آن لحظه ای که همه نفس ها در سینه حبس می شود تا سال تحویل شود کاش همه یک دقیقه همه زمزمه می کردند دعای فرج و ندبه و ...را

حالا بعد از خوندن این شعر این سوال رو از خودت بپرس آیا منتظر واقعی آقا هستی؟؟؟

انشالله که هستی؟؟؟

دریافت سایز اصلی شعر

التمـــــــــــــــــاس دعا



موضوعات مرتبط: دلنوشته، ،
[ جمعه 4 فروردين 1391 ] [ 23:44 ] [ علیرضا پورمسعود ] [ ]

یک عمر در خواب به سر میبرم،خوابی شیرین که حیف از آن دارم خراب شود. دوست ندارم خوابم را برهم زنم!! هراز گاهی چشمهایم را به سختی باز میکنم و نگاهی به آسمان می اندازم، تا چشمم به سیاهی آسمان می افتد خواب را ترجیح میدهم و میگویم زود است آفتاب هنوز پشت ابر یا کوه یا….!!!!!!!!

بگذار بخوابیم. زود است برای بیداری!!! هروقت آمد ،صدای آمدنش را میشنوم ،هرچند شاید مزاحم خوابم شود. اگر در این اطراف کسی بیدار است بگوید آهسته بیا که خوابم نپرد و بدخواب نشوم!!!

سالهاست که این گونه ام:خفته در فکر و خیال و توهم ومال و زندگی بدون تو!!

یادم رفته باید منتظر باشم!! دیگر بیداری را به فراموشی سپرده ام. چنین وا‍ژه ایی در واژگان دلم گمشده است و چشمانم پراز خواب شده!! دوباره اصلا عادت کرده ام به خواب و فراموشی! دعاهایی که برای آمدنت خوانده ام همه اش لالایی برای خوابیدن خودم بود نه برای تو آقا.صدایی از دور به گوشم می رسد. چه صدای آشنایی ،جمله اش آشناست هل …!!؟ هل من…!!!؟ درست نمیشنوم، چه میگوید انگار خواب میبینم ولی بیدارهم که باشم چه فایده نمیفهمم چه میگوید،اصلا شاید با من نباشد، خیالی نیست خواب واجبتر است.صدا را چه میخواهی!! بهتر است به نجوای درونم گوش کنم که میگوید بخواب،چشمهایت را بر هم بگذار تا طعم و لذت زندگی را بچشی!!
سالهاست که خوابم!!

خواب از نخواستنت!!

خواب از ندیدنت!!!

خواب از نشنیدن صدایت!!

چشمهایم حکایتی از نیامدنت دارد چرا که حکایت از ندیدنت میکند!!

گوشهایم به ندای هل من ناصر چشمهایم لبیک گفته و حکایت از نشنیدن صدایت دارند و دیگر پذیرای شنیدن صدای حق را ندارند.

زبانم امیدش به چشمها و گوشهایم است و لال از گفتن حکایتی که سالها در سینه خفته است!!!

دیگر باران نمی بارد تا سیاهی چشمهایم را بشوراند و دیدگانم را به سوی آسمان باز کند.سالهاست که طراوت دلم خشکیده است و جای خود را به نفسم داده است تا روزگار باقی مانده را به خوبی و خوشی و به دور از غم و غصه سرکند و فارغ از اینکه کسی در این نزدیکی ها یارو یاوری میطلبد!!زبانم همچون کویری که سالها رنگ باران ندیده است خشک و ترک خورده است!! اشکی دیگر در کار ندارم همه ی امیدم به باران است که بیاید. شنیده ام باران که می آید تو میآیی و دریغ از یک قطره آب حیات!! آقا جان سنگینی چشمهایم حکایت از نیامدنت دارد. نیا که اینجا چشمهای زیادی سنگینی میکند. نیا که دلی در کار نیست که چشمی را تر کند. گوشمان از آرزوها پرشده است. دیگر ندای هل من ناصرت را نمیشنویم!! نیا که دیگر جایی برای ما ،برای خوابیدن، برای عشق و صفا و… نخواهد بود. بگذار زندگیمان را بکنیم.

قلمم هم خوابش می اید دیگر نای نوشتن ندارد!! اوهم وفایی در کارش نیست. آنقدر بی معرفت شده است که دیگر برای ظهورت، قلم نمیزند.او هم به فکر خودش است.آقا جان معنای انتظار را به فراموشی سپرده اییم برای چه میخواهی بیایی. شهرمان ،آسمانش آنقدر سیاه شده است که اگر ابری هم در کار نباشد افتاب را نخواهیم دید.اصلا آقا اینجا هیچ کس به فکرشمانیست!! آمدنت برایمان ضرر دارد چرا که هنوز جایگاهی در دلمان نداری!! هنوز آمدنت را در آرزوهایمان قرار نداده ایم!! آخرش میدانم که این تو هستی که برای ما دعا میکنی نه ما برای تو!!

آقا جان التماس دعا!!!!!!!!!!!!!

التماس دعا



موضوعات مرتبط: دلنوشته، حکایات، ،
[ پنج شنبه 24 آذر 1390 ] [ 1:19 ] [ علیرضا پورمسعود ] [ ]

 

لینک ثابت
لطفا در قسمت نظرات دل نوشته ای برای امام حاضر خود بنویسید
التمـــــــــــاس دعا
اللهم عجل لولیک الفرج

برای خواندن دل نوشته ها به ادامه مطلب مراجعه کنید

1 سید مهدی طباطبایی

وقتی پایت در گل باشد و راه دراز

وقتی دستت بسته باشد و خرما بر نخیل

دیگر آه کشیدنت چه معنایی دارد ؟!

وقتی . . .

 



موضوعات مرتبط: دلنوشته، ،
برچسب‌ها: دلنوشته, انتظار,
ادامه مطلب
[ جمعه 4 آذر 1398 ] [ 10:51 ] [ علیرضا پورمسعود ] [ ]
صفحه قبل 1 صفحه بعد
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

کشتی نساز ای نوح طوفان نخواهد آمد بر شوره زار دل ها باران نخواهد آمد شاید به شعر تلخم خرده بگیری اما جایی که سفره خالیست ایمان نخواهد آمد رفتی کلاس اول این جمله را عوض کن آن مرد تا نیاید باران نخواهد آمد... اللهم عجل لولیک الفرج علیرضا پورمسعود
نويسندگان
آخرين مطالب
برچسب‌ ها
هفته دوم بهمن 1392 هفته سوم بهمن 1392 هفته دوم دی 1392 هفته چهارم دی 1392 هفته دوم بهمن 1392 هفته سوم بهمن 1392 هفته سوم دی 1392 هفته دوم بهمن 1391 هفته چهارم بهمن 1391 هفته چهارم بهمن 1391 هفته سوم بهمن 1391 هفته چهارم دی 1391 هفته اول بهمن 1391 هفته چهارم بهمن 1391 هفته سوم بهمن 1391 هفته دوم دی 1391 هفته دوم بهمن 1391 هفته چهارم دی 1391 هفته دوم دی 1391 هفته چهارم بهمن 1391 هفته اول بهمن 1391 هفته چهارم بهمن 1391 هفته سوم بهمن 1391 هفته سوم دی 1391 هفته دوم دی 1391 هفته چهارم بهمن 1391 هفته سوم بهمن 1391 هفته دوم بهمن 1391 هفته اول بهمن 1391 هفته چهارم دی 1391 هفته سوم دی 1391 هفته دوم دی 1391 هفته سوم بهمن 1391 هفته دوم بهمن 1391 هفته اول بهمن 1391 هفته چهارم دی 1391 هفته سوم دی 1391 هفته دوم دی 1391 هفته چهارم بهمن 1390 هفته سوم بهمن 1390 هفته دوم بهمن 1390 هفته سوم دی 1390 هفته دوم بهمن 1390 هفته دوم بهمن 1390 هفته سوم دی 1390 هفته چهارم بهمن 1390 هفته سوم بهمن 1390 هفته دوم بهمن 1390
امکانات وب

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 17
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 17
بازدید ماه : 314
بازدید کل : 10489
تعداد مطالب : 106
تعداد نظرات : 153
تعداد آنلاین : 1

انتظار
کد لوگوی انتظار
بيداري انديشه
کسی واسه عاشقی