وبلاگ انتظار
|
یا علی! سؤالی دارم. علم بهتر است یا ثروت؟ - حضرت علی(ع) در پاسخ فرمودند : علم بهتر است؛ زیرا علم میراث انبیاست و مال و ثروت میراث قارون و فرعون و هامان و شداد. مرد که پاسخ سؤال خود را گرفته بود، سکوت کرد. در همین هنگام مرد دیگری وارد مسجد شد و همانطور که ایستاده بود بلافاصله پرسید: - اباالحسن! سؤالی دارم، میتوانم بپرسم؟ امام در پاسخ آن مرد گفتند: بپرس! مرد که آخر جمعیت ایستاده بود پرسید: علم بهتر است یا ثروت؟ - علی فرمود: علم بهتر است؛ زیرا علم تو را حفظ میکند، ولی مال و ثروت را تو مجبوری حفظ کنی. نفر دوم که از پاسخ سؤالش قانع شده بود، همانجا که ایستاده بود نشست. در همین حال سومین نفر وارد شد، او نیز همان سؤال را تکرار کرد ... و امام در پاسخش فرمود: علم بهتر است؛ زیرا برای شخص عالم ، دوستان بسیاری است، ولی برای ثروتمند دشمنان بسیار ! هنوز سخن امام به پایان نرسیده بود که چهارمین نفر وارد مسجد شد. او در حالی که کنار دوستانش مینشست، عصای خود را جلو گذاشت و پرسید: - یا علی! علم بهتر است یا ثروت؟ حضرت علی در پاسخ به آن مرد فرمودند: علم بهتر است؛ زیرا اگر از مال انفاق کنی کم میشود؛ ولی اگر از علم انفاق کنی و آن را به دیگران بیاموزی بر آن افزوده میشود. نوبت پنجمین نفر بود. او که مدتی قبل وارد مسجد شده بود و کنار ستون مسجد منتظر ایستاده بود، با تمام شدن سخن امام همان سؤال را تکرار کرد. حضرت علی در پاسخ به او فرمودند: علم بهتر است؛ زیرا مردم شخص پولدار و ثروتمند را بخیل میدانند، ولی از عالم و دانشمند به بزرگی و عظمت یاد میکنند. با ورود ششمین نفر سرها به عقب برگشت، مردم با تعجب او را نگاه کردند. یکی از میان جمعیت گفت: حتماً این هم میخواهد بداند که علم بهتر است یا ثروت! کسانی که صدایش را شنیده بودند، پوزخندی زدند. مرد، آخر جمعیت کنار دوستانش نشست و با صدای بلندی شروع به سخن کرد: یا علی! علم بهتر است یا ثروت؟ امام نگاهی به جمعیت کرد و گفت: علم بهتر است؛ زیرا ممکن است مال را دزد ببرد، اما ترس و وحشتی از دستبرد به علم وجود ندارد. مرد ساکت شد. همهمهای در میان مردم افتاد؛ چه خبر است امروز! چرا همه یک سؤال را میپرسند؟ نگاه متعجب مردم گاهی به حضرت علی و گاهی به تازهواردها دوخته میشد. در همین هنگام هفتمین نفر که کمی پیش از تمام شدن سخنان حضرت علی وارد مسجد شده بود و در میان جمعیت نشسته بود، پرسید: - یا اباالحسن! علم بهتر است یا ثروت؟ امام فرمودند: علم بهتر است؛ زیرا مال به مرور زمان کهنه میشود، اما علم هرچه زمان بر آن بگذرد، پوسیده نخواهد شد. در همین هنگام هشتمین نفر وارد شد و سؤال دوستانش را پرسید که امام در پاسخش فرمود: علم بهتر است؛ برای اینکه مال و ثروت فقط هنگام مرگ با صاحبش میماند، ولی علم، هم در این دنیا و هم پس از مرگ همراه انسان است. سکوت، مجلس را فراگرفته بود، کسی چیزی نمیگفت. همه از پاسخهای امام شگفتزده شده بودند که … نهمین نفر هم وارد مسجد شد و در میان بهت و حیرت مردم پرسید: یا علی! علم بهتر است یا ثروت؟ امام در حالی که تبسمی بر لب داشت، فرمود: علم بهتر است؛ زیرا مال و ثروت انسان را سنگدل میکند، اما علم موجب نورانی شدن قلب انسان میشود. نگاههای متعجب و سرگردان مردم به در دوخته شده بود، انگار که انتظار دهمین نفر را میکشیدند. در همین حال مردی که دست کودکی در دستش بود، وارد مسجد شد. او در آخر مجلس نشست و مشتی خرما در دامن کودک ریخت و به روبهرو چشم دوخت. مردم که فکر نمیکردند دیگر کسی چیزی بپرسد، سرهایشان را برگرداندند، که در این هنگام مرد پرسید: - یا اباالحسن! علم بهتر است یا ثروت؟ نگاههای متعجب مردم به عقب برگشت. با شنیدن صدای علی مردم به خود آمدند: علم بهتر است؛ زیرا ثروتمندان تکبر دارند، تا آنجا که گاه ادعای خدایی میکنند، اما صاحبان علم همواره فروتن و متواضعاند. فریاد هیاهو و شادی و تحسین مردم مجلس را پر کرده بود. سؤال کنندگان، آرام و بیصدا از میان جمعیت برخاستند. هنگامیکه آنان مسجد را ترک میکردند، صدای امام را شنیدند که میگفت: اگر تمام مردم دنیا همین یک سؤال را از من میپرسیدند، به هر کدام پاسخ متفاوتی میدادم. التمـــــــــاس دعا ![]() موضوعات مرتبط: حکایات، ، [ دو شنبه 15 خرداد 1391
] [ 23:13 ] [ علیرضا پورمسعود ]
[
از جمله موضوعات قابل رصد در یوگا، جایگاه خدا در یوگاست.
به راستی اگر تعدادی از رهبران یک مکتب ادعا کنند که خدا را باور دارند، آیا این ادعا برای اثبات خدامحوری در یک مکتب کافی است؟ جایگاه خدا در یک مکتب را باید در آموزه ها و نظام فکری آن مکتب جستجو کرد نه در مواضع افراد و نگاه مریدان.
ممکن است کسانی که با یوگا آشنایی دارند و یا درکلاس های یوگا شرکت نموده اند، این گفته ما را با ذهنیت قبلی خود ارزیابی کنند و گزارش ما از منابع یوگا را نتوانند با تصوری که از یوگا داشته اند، مطابقت دهند. لازم است یادآوری شود که یوگا باید آن طور فهمیده شود که در مهد اصلی آن یعنی در هند تعریف شده است.
اصلی ترین کتب یوگا به زبان سانسکریت آمده و در هند نگاشته شده اند و هند از این جهت مادر یوگا به شمار می رود. بنابراین نمی توان مبانی هندویی یوگا را نادیده گرفت و بعضی از مبانی اسلامی را به یوگا تحمیل کرد. چرا که یوگا منابعی مخصوص به خود دارد و هیچ کس تاکنون ادعا نکرده که یوگا از متون و منابع اسلامی اخذ و اقتباس شده است؛ چرا که قدمت یوگا به گفته بزرگان یوگا به قبل از اسلام بر می گردد.
به همین جهت اگر افرادی که به معارف اسلامی معتقدند، بخواهند به خاطر عُلقه و دلبستگی که به اسلام دارند، بلافاصله تعریفی که با اسلام سازگار است از یوگا ارائه دهند، این عمل غیر از آن که با متون اصلی یوگا سازگاری ندارد و تاریخ یوگا هم آن را بر نمی تابد؛ از نظر علمی و پژوهشی مقبول نیست و در مجامع علمی، چنین تعریفی از یوگا مورد قبول و استناد نخواهد بود.
با توضیح بالا به بررسی جایگاه خدا در یوگا می پردازیم.
بر آشنایان با یوگا پوشیده نیست که یوگا از نظر مبانی جهان شناختی از یکی از مکاتب هندی به نام سانکیه گرفته شده است؛ به گونه ای که بعضی از صاحب نظران تاریخ هند، یوگا را آیینی مستقل نمی دانند و آن را شاخه عملی مکتب سانکیهه می دانند[1].
اما جالب است بدانیم که موسس سانکیهه ( ریشی کاپیلا)، فرضیههای اثبات خدا را تجزیه و تحلیل نموده، آن را برای اثبات خدا ناکافی دانسته است و در ابطال دلایل اثبات خدا، چنین مدعی شده است:« وجود و عدم خدا با نحوه تمرینهای روحی شخص رابطه ندارد.»[2] جای دیگر تصریح می شود: «در فلسفهی سیستم سانکیه که اساس یوگا نیز همان فلسفه است خدا جایی ندارد.»[3]
سوالی که در این جا مطرح است این است که اگر یوگا یک نظام معرفتی خدا محور دارد، چرا این نظام معرفتی آن طور که باید موضوع خدا را در حوزه نظر و تئوری به بحث نمی گذارد و نظام فکری کاملی که همه مبانی آن بر محور توحید استوار است را پایه ریزی نمی کند؟ باید بین «خداباوری» و «خدا محوری» فرق گذاشت.
خداباوری فقط پذیرش این است که خدا وجود دارد و او خالق هستی است؛ اما خدامحوری این است که تمام قطعات پازل در یک مکتب بر محور توحید بنا شود و همه معارف در آن مکتب با توحید معنا شود. خدا باوری، باور به این است که خدایی هست. خدامحوری، دل دادن به این است که خدا غیر از آن که مبدا هست؛ غایت هم هست و همه چیز باید به او ختم شود و خاتمه سیر روحی انسان هم باید در وحدت با او باشد.
خداباوری با این هم می سازد که خدای خالق، ماموریتی برای انسان ها تعریف نکرده و الان در گوشه ای نشسته و به نظاره گری مشغول است ؛ در حالی که خدامحوری تحمل این که مقصدی غیر از خدا تصویر شود را ندارد و از پذیرش این مطلب که غایت غیر از مبدا باشد، گریزان است.
شکی نیست که اگر مکتبی تمام داشته های هستی شناسانه خود را با نگاه توحیدی عرضه کند، باید به لوزام آن هم تن دهد و ابعاد و جوانب آن را روشن کند. آیینی که ادعای نجات بشر را دارد و خود را پرچمدار تکامل روحی و جسمی انسان می داند، نمی تواند و نباید پازل تعلیماتش ناقص و احیانا ناهمگون و بی در و پیکر ساخته شود.
آیا همین کافی است که بگوییم خدا در یوگا انکار نمی شود و بعد از آن بحث از خدا کاملا کنار گذاشته شود؟ درست است که وجود خدا چنان بدیهی است که نیاز به استدلال هم ندارد؛ اما آیا خدا محوری فقط با عدم انکار خدا حاصل می شود؟ در صورتی که اگر کمی در مبانی یوگا دقیق شویم، درمی یابیم که آموزه ها و تعلیمات در یوگا به گونه ای است که نه «باخدایی» از آن برمی آید و نه «بی خدایی».
به عبارت دیگر در یوگا فقط به نام خدا بسنده شده است و آن چه که رکن و اساس یوگاست، «روان آرام و ذهن بسامان » است؛ بدون این که این ذهن و روان با خدا نسبت روشن داشته باشند و بدون این که از این ذهن روان، چیزی به نام خدا جستجو شود.
آن چه که در متون اسلامی به عنوان غایت سلوک معرفی شده است، قرب خداست ک البته چنین قربی در ضمن خود، روان آرام و ضمیر روشن را هم دارد. اصلی ترین خاصیت این قرب، معرفت به ذات خداوند و اسماء و صفات اوست.
از طرف دیگر در یوگا موضوع اعتقادات به فراموشی سپرده شده و توجهی به اقناء اندیشه و و رشد قوه عاقله انسان نمی شود و همه چیز در سیر درونی خلاصه می شود؛ به این جهت یوگا برنامه ای برای رشد این قوه ارائه نمی کند وتوجهی به آن دسته از استعدادهای وجود آدمی که در حوزه اندیشه و تعقل است، نمی شود.
همه تعلیمات یوگا در سه حوزه خلاصه می شود؛ اول حرکت های بدنی؛ دوم دستورات ذهنی و سوم تکنیک های تنفسی. در بین این سه، از همه مهم تر دستوراتی است که به قصد سامان دادن قوای انسانی با محوریت ذهن، عرضه می گردد.
معلوم می شود که در یوگا سیری درونی مد نظر است؛ البته سیری که در تخلیه ذهن و سکوت آن خلاصه می شود و این سکوت درون و سامان دادن به ذهن، یقینا با معرفت خدا و رؤیت اسما و صفاتش و درک جمال و جلالش و فنای در ذات بیکرانش بیگانه است و ادعای یکی بودن این دو ناشی از نشناختن ابعاد وجودی انسان و ندیدن ساحت های ملکوتی روح آدمی است.
سامادهی در یوگا نه حرکت است که توقف است؛ آن هم توقف نفس در نفس؛ در متون دینی پرداختن به درون، نه توقف که سیر و حرکت است؛ آن هم سیری که با حقیقت شهود پیوند خورده؛ شهود هم از نوع دیدن صرف نیست؛ بلکه از نوع وحدت یافتن و فناء در حقیقتی لایتناهی است که همان مبدا هستی است.
در یوگا نگاه نفس به نفس در حقیقت توقف نفس در نفس است، بدون این که خدا در آیینه نفس دیده شود. بنابراین شان خدا در یوگا یک شان تشریفاتی است که پیوندی با غایت در یوگا پیدا نمی کند.
یوگا از نظر عقبه فکری خود که همان فلسفه سانکیه است، اگر قرار باشد به خدا دعوت کند، این دعوت چون غریب و نامونوس است، باعث تعجب می شود؛ به گونه ای که یکی از بزرگان یوگا از این که پتنجلی از یک طرف خود را به سانکیهه وفادار می داند و از طرف دیگر نام خدا را در آموزه های خود به میان می آورد، تعجب خویش را چنین ابراز می کند:
« واقعاً باعث تعجب است؛ پتنجلی که عقاید فلسفیاش را از فلسفة «سانکیه» گرفته، دربارة «خدا» و «وقف خویش به او» صحبت میکند.»[4] باید گفت از قضا چنین نگاهی به یوگا کاملا با ماهیت یوگا سازگار است.
با همین نگاه است که وی چندان به دور از انتظار نمی داند که یک استاد یوگا الحاد را تدریس کند. البته از آن جا که اگر نشانی از خدا در زندگی انسان باشد، انسان لذت بیشتری را تجربه می کند وی از این که نام خدا در تعلیمات یوگا مطرح شود، استقبال می کند و این کار را ترجیح می دهد.
وی در ادامه می افزاید: « پتنجلی از مفهوم «خدا» برای رفاه نوع بشر صحبت می کند. باید توجه داشته باشید که یک استاد یوگا «ملحدبودن» را تدریس نمی کند، حتی اگر خودش سست عقیده باشد؛ زیرا اکثریت متوسط بشر در تمام کشورها، با داشتن «ایمان به خدا» آرامش زیادی پیدا می کنند. پتنجلی با آگاهی کامل از این که عقیدة «خدا» در فلسفة «سانکیه» جای نمیگیرد، این عقیده را در فلسفة خودش آورد؛ زیرا می دانست هدف اصلی از یوگای او، به وجود آوردن یک روش عملی برای زندگی بشر است.»[5]
یکی از افراد مشهور در یوگا در مورد اعتقادات خویش ـ که انتقال این اعتقادات به خود را از طریق خانواده می داند ـ اذعان می کند که توجه به پرستش اصنام در خانواده ما وجود داشت و البته در کنار پرستش اصنام، اعتقاد به خدا پر رنگ تر بود. « من از یک خانواده هندو هستم و در آیین هندو دو سنت وجود دارد: یکی اعتقاد به ستایش اصنام و دیگری نیایش خدای بی شکل. خانواده من به اصل دوم اعتقاد بیشتری داشت.»[6]
به علت دوری یوگا از «خدامحوری» است که یوگا نسبت به خداباوران و ملحدین یک موضع دارد و همه کس را میپذیرد و مدعی می شود که منکر خدا هم بدون این که لازم باشد از انکار خدا دست بردارد، می تواند یک یوگی باشد:
«کسی که به خدا اعتقاد ندارد، میتواند از کیش یوگا بهره ببرد؛ با این توضیح که درک مراحل بالای یوگا (سمادهی) برای او راهی است به سوی شادابی و تجدید انرژی یا حالتی است ذهنی که احساس یکی بودن با کائنات در آن موج میزند. به هر تقدیر، باور دینی، جنسیت، سن و نژاد، هرچه باشد، با یوگا همخوان است. به تعبیر راماکریشنا: از طریق یوگا؛ یک هندو، هندویی بهتر؛ یک مسیحی، مسیحی بهتر؛ یک مسلمان ، مسلمان بهتر و یک یهودی، یهودی بهتری خواهد بود».[7]
گروه پژوهشی صف"صدای فتح"
=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=
پی نوشت ها :
[1] . ـ فرهنگ ادیان جهان ، جان هیلنز ص 695 و یوگا سوترههای پتنجلی، ساتیاناندا، ترجمه موسوی نسب، ص 27
[2] . و یوگا سوترههای پتنجلی، ساتیاناندا، ترجمه موسوی نسب، ص 27
[3] . هستی بیکوشش (یوگا سوترههای پتنجلی) آلیستر شیرر، ترجمهی ع پاشایی، انتشارات فراروان ص 174
[4] . یوگا سوتره های پتنجلی ، ساتیا ناندا سارا سواتی ، ترجمه ی جلال موسوی نسب، انتشارات فراروان ص109
[5] . یوگا سوتره های پتنجلی ، ساتیا ناندا سارا سواتی ، ترجمه ی جلال موسوی نسب، انتشارات فراروان ص109
[6] . کندالینی یوگا، سوامی ساتیاناندا ساراسوتی، موسوی نسب، نشر فراروان، ص 38
[7]ـ یوگا، جیمز هویت ص 2
![]() موضوعات مرتبط: حکایات، ، [ یک شنبه 14 خرداد 1391
] [ 1:27 ] [ علیرضا پورمسعود ]
[
مرحوم آیت الله بهجت(قدّس) فرمودند:
در تهران ،استاد روحانی ای بود که در حوزه تدریس می کرد.او از یکی از طلّاب و شاگردانش که از لحاظ درس ، عالی نبود،کار های نسبتاً خارق العاده ای می دید و می شنید.روزی چاقو ی استاد که خیلی هم به آن علاقه داشت( و برای درست کردن و تراشیدن قلم نی از آن استفاده می کرد) گم می شود و هر چه می گردد،آن را پیدا نمی کند و به تصوّر آن که بچّه هایش آن را برداشته اند و از بین برده اند،با بچّه ها و خانواده و به عصبانیّت رفتار می کند.
مدّتی می گذرد و چاقو پیدا نمی شود و عصبانیّت آقا نیز فرو نمی شیند.روزی آن شاگرد (که در باره ی آن ابتدای بحث سخن به میان آمد)بعد از درس بدون مقدّمه به استاد می گوید:
آقا چاقویتان را در جیب جلیقه ی کهنه ی خود گذاشته اید و فراموش کرده اید،بچّه ها چه گناهی دارند؟
آقا یادش می آید و تعجّب می کند که آن شاگرد چگونه از آن اطّلاع داشته است.از اینجا دیگر یقین می کند که او با اولیا ی خداوند سرو کار دارد.
روزی به او می گوید که بعد از درس با شما کار دارم.چون خلوت می شود،می گوید:آقای عزیز،مسلّم است که شما با جایی ارتباط دارید،به من بگویید آیا خدمت امام زمان(عجّ) مشرّف می شوید؟
استاد اصرار می کند و شاگرد ناچار می شود جریان تشرّف خود به محضر آقا (امام زمان - عجّل الله تعالی فرجه الشّریف) را به او بگوید.
استاد می گوید:عزیزم،این بار وقتی مشرّف شدید،سلام بنده را برسانید و بگویید که اگر صلاح می دانند،چند دقیقه ای اجازه ی تشرّف به حقیر بدهند.
مدّتی می گذرد و شاگرد طلبه چیزی نمی گوید و استاد نیز از ترس این که نکند جواب منفی باشد،جرأت نمی کند از او سؤال کند؛ولی به جهت طولانی شدن مدّت ،صبر آقا تمام می شود و به طلبه می گوید:
آقا ی عزیز،از عرض پیام من خبری نشد؟
می بیند که آقای طلبه به اصطلاح ،این پا و آن پا می کند.
آقا می گوید:عزیزم ، خجالت نکش،آنچه فرموده اند را به حقیر بگویید،چون شما فقط قاصد بودی.
آن طلبه با نهایت ناراحتی می گوید:آقا فرمودند:
«لازم نیست ما چند دقیقه ای به شما وقت ملاقات بدهیم،شما تهذیب نفس کنید،من خودم به نزد شما می آیم.»
همچنین فرمودند(آیت الله بهجت-ره):
حاجی نوری(از علمای معروف شیعه) می گوید:
شخصی بود که دیدار حضرت حجّت (عجّ)برایش باز بود.روزی یکی از علما به او گفت:
به حضرت بگویید کی و کجا می شود خدمتشان رسید؟
او رفت و بعد از مدّتی که آمد،صبر کرد تا شاگرد های آن عالم رفتند .او پرسید که به آقا گفتید پیغام ما را؟
گفت:آری و در جواب فرمودند که:
«شما خودتان را اصلاح کنید،ما به زیارتتان می آییم.»(بهارانه صفحه های 112-114)
توجّه کنید به عبارت :«زیارت».
تهذیب نفس = پاک کردن دل و تن از گناهان و رذائل.
لذا سعی در ترک گناهان و انجام واجبات،ما را نزد امام زمان(عجّ) عزیز می کند. التمــــــــاس دعا ![]() موضوعات مرتبط: حکایات، ، [ دو شنبه 8 خرداد 1391
] [ 1:20 ] [ علیرضا پورمسعود ]
[ بسم الله الرحمن الرحیم
شاید به بهانه دلتنگی: نمی دانم چه سری است خداوند میداند و می بینیداما چیزی نمی گوید و چشم می بندد مردم نمی دانند و نمی بینند حتی اشتباه می شنوند اما فریاد می کنند اه چه صفت بزرگ و ویژگی بارز و عظیمی است این ستار العیوب بودن... چه قدر زیبا این صفت را در جمله ای کوتاه به مالک توضیح داد: مالک! اگر شبی فردی گناه کرد فردا به آن چشم نگاه نکن شید سحر توبه کرده باشد.... در این سخن باید سال ها تامل کرد اما مردم این را درک نمی کنند که نباید اگر چیزی هم دیدند نباید از آن دم بزنند آه که چه مردمان بی خردی هستیم خرد نداریم و مطالب ابتدایی دین را نمی فهمیم و بعد ادعا می کنیم منتظر امام زمان(عج) هستیم واقعا کارهای ما خنده دار است.... اما نمی دانیم با آبروی مومن بازی بازی کردن خوشایند خدا و امام زمان(عج) نیست و با این کار ها ظهور به تاخیر می افتد... به جای اینکه به اصل و مغز اسلام و تشیع بپردازیم چسبیده ایم به پوسته و ظاهری از دین و تشیع و همش می گوییم : (فلان کس این را گفت ... فلان کس نظرش این است .... فلان کس تکذیب کرد ووووووووووووووو.....) کاش کمی فقط کمی بصیرت واقعی داشتیم (چقدر مظلوم است این بصیرت که بازیچه و لقلقه ی زبان بعضی افراد جاهل شده ....) و نگاه نمی کردیم بلکه میدیدیم و تعقل می کردیم و چه نعمت بزرگی است این دیدن ....
چه کنیم که با این اوصاف موسی ما نمی آید چرا؟؟؟ موسی نمی آید چون قارون های این دوره او را به زمین می زنند موسی نمی آید چون سامری ها هنوز قدرت نفوذ دارند و می توانند مردم را گوساله پرست کنند موسی نمی آید چون می داند هنوز با طلا و پول و مال و ثروت و.... می شود همه چیز افراد را خرید موسی نمی آید چون می داند هارونی برای یاری کردن او نیست موسی نمی آید چون هنوز خوردن مال حرام لذت بخش است موسی نمی آید چون کسی در دل خود اورا برای خودش نمی خواهد موسی نمی آید چون مردم او را برای رد کردن آن ه از دریا می خواهند موسی نمی آید چون هنوز مجالس ندبه خلوت است موسی نمی آید چون کسی حاضر نیست با آمدنش پست و مقامش مبادا به خطر بیفتد تا ما حرکتی نکنیم و خود را نسازیم و آماده نکنیم نمی آید که نمی آید با این وضع منتظرش نباشید
اما حرف آخر: انقلاب موسی را فرعون ازبین نبرد بلکه قارون و سامری و ووووو که در دل انقلاب بودند از بین بردند چون انقلاب موسی انقلاب الهی بود
ما مواظب باشیم انقلاب مارا قارون ها و سامری هایی که بر سر قدرت هستند از بین نبرند
التمـــــــــــــــاس دعا ![]() موضوعات مرتبط: دلنوشته، ، [ سه شنبه 2 خرداد 1391
] [ 22:34 ] [ علیرضا پورمسعود ]
[ [ سه شنبه 26 ارديبهشت 1391
] [ 1:10 ] [ علیرضا پورمسعود ]
[ [ چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391
] [ 1:50 ] [ علیرضا پورمسعود ]
[ مردم اغلب بي انصاف و بي منطقند، آنان را ببخش. اگر مهربان باشي تو را به داشتن انگيزه هاي پنهان متهم مي كنند، ولي مهربان باش. اگر شريف و درستكار باشي فريبت مي دهند، ولي شريف و درستكار باش. نيكي امروز تو را فراموش مي كنند، ولي نيكوكار باش. بهترين هاي خود را به دنيا ببخش حتي اگر كافي نباشد و در نهايت مي بيني هرآنچه هست ميان تو و خداوند است نه ميان تو و مردم.
التمــــــــــاس دعا ![]() موضوعات مرتبط: دلنوشته، ، [ سه شنبه 19 ارديبهشت 1391
] [ 17:16 ] [ علیرضا پورمسعود ]
[ امام صادق(ع) درباره تهران در آخرالزمان می فرماید : تهران به حدی می رسد که کاخ هایش چون کاخ های بهشتی می شود زنانش چون حورالعین می گردند لباس های کافران را می پوشند خود را به شکل مستکبران در می آورند بر زین ها سوار می شوند به همسران خود تمکین نمی کنند و درآمد شوهرانشان آن ها را کفاف نمی دهد از آن ها به قله کوه فرار کنید و همانند روباهی که بچه هایش را برداشته از پناهگاهی به پناهگاهی بگریزید حال قضاوت با شماست!!!!! ----------------------------------- منابع: الزام الناصب ص 183 منتخب الاثر ص 430 بحارالانوار ج 52 ص 258 روزگار رهایی ج2 ص 762
التمــــــــــــــــــــاس دعا ![]() موضوعات مرتبط: حکایات، ، [ یک شنبه 17 ارديبهشت 1391
] [ 22:43 ] [ علیرضا پورمسعود ]
[
داستان یک روز دانشجوئی با یاد صاحب العصر و الزمان
چشم باز کردم . زود بود، صبح خیلی زود. شما بیدار بودی اما، بیدار شدم و دست و صورتم رو شستم، وضو گرفتم ،حاضرشدم، بابا منو رسوند تا سرویس دانشگاه، سوار شدم ،چقدر خسته و خواب آلودم ، چقدر دوست دارم بخوابم... ، نه نمی خوابم ، می ترسم بخوابم ، اگه بخوابم و چشمام سنگین شه ، وضوم باطل بشه شرمنده آقام می شم . اللهم عجل لولیک الفرج التمــــــــــــاس دعا ![]() موضوعات مرتبط: دلنوشته، ، [ شنبه 16 ارديبهشت 1391
] [ 23:55 ] [ علیرضا پورمسعود ]
[ مثل هر بار برای تو نوشتم: دل من خون شد ازین غم، تو کجایی؟
التمــــــاس دعا ![]() موضوعات مرتبط: دلنوشته، ، [ شنبه 16 ارديبهشت 1391
] [ 1:26 ] [ علیرضا پورمسعود ]
[ یکی از علائم آخرالزمان این است که مردم از دین خارج می شوند روزی امام حسین(ع) نزد امیرالمونین(ع) آمد گروهی در گرداگرد حضرت نشسته بودند ایشان به آنان فرمود: ((حسین پیشوای شماست رسول خدا اورا سید و سرور نامیده است از نسل او مردی ظهور خواهد کرد که در اخلاق و چهره شبیه من است او دنیا را پر از عدل و داد می کند چنان که پر از ستم و جور شده است سوال شد: این قیام در چه زمانی خواهد بود؟؟؟؟ فرمود: افسوس زمانی که از دین خارج شوید همچنین پیامبر گرامی اسلام (ص) درباره اهمیت دین داری در آخرالزمان فرموده است: گروهی دین خود را به بهای ناچیز و متاع اندک می فروشند کسی که در آن روز به دین خود چنگ زده باشد پای بند است همانند کسی است که گلوله ای از آتش را در دست گرفته یا بوته ای خار در دست می فشرد. -------------------------- منابع ملاحم ابن طاووس ص 144 مسند احمد ج2 ص390 التمــــــــــــــاس دعا ![]() موضوعات مرتبط: حکایات، ، [ پنج شنبه 14 ارديبهشت 1391
] [ 17:1 ] [ علیرضا پورمسعود ]
[ درختی است که در بهشت کاشته شده عصای حضرت موسی از شاخه ی آن درخت بوده و آن را جبرئیل برای او آورد حضرت مهدی(عج) هنگام ظهور عصای حضرت موسی را همراه دارد اَس درختی است بلندتر از انار دارای گل و برگی معطر و تخمش سیاه استدر مناهی رسول خدا(ص) از خلال کردن یا چوب آن نهی شده است ------------------------- منابع: موعودنامه ص 43 نجم ثاقب فصل دوم بحارالانوار جلد66 ص 241 و جلد 76 ص 177 معارف و معاریف جلد 1 ص 80
التمــــــــــــاش دعا انتظار ![]() موضوعات مرتبط: حکایات، ، [ دو شنبه 11 ارديبهشت 1391
] [ 23:14 ] [ علیرضا پورمسعود ]
[ [ دو شنبه 11 ارديبهشت 1391
] [ 1:41 ] [ علیرضا پورمسعود ]
[ [ شنبه 2 ارديبهشت 1391
] [ 14:6 ] [ علیرضا پورمسعود ]
[ چرا حضرت علی (ع) درباره شهادت حضرت زهرا سکوت کرد؟؟ چرا حضرت فاطمه(س) به پشت در رفت؟؟؟ چرا حضرت فاطمه شهید شد؟؟؟ چرا حضرت فاطمه (س) شبانه دفن شد؟؟؟ چرا حضرت فاطمه(س) قبرش مخفی مانده ؟؟ چرا و چرا و چرا؟؟؟ برای دریافت این پرسش ها به سخنرانی استاد رائفی پور در مشهد با موضوع بصیرت فاطمی حتما گوش کنید لینک های دانلود اصلاح شد فرمت فایل ها : WMV جلسه اول جلسه دوم جلسه سوم التمـــــــآس دعا
![]() موضوعات مرتبط: کلیپ، ، [ شنبه 1 ارديبهشت 1391
] [ 23:51 ] [ علیرضا پورمسعود ]
[ [ جمعه 1 ارديبهشت 1391
] [ 12:36 ] [ علیرضا پورمسعود ]
[ [ سه شنبه 22 فروردين 1391
] [ 19:47 ] [ علیرضا پورمسعود ]
[ پیامبر چگونه وضو گرفتن و نماز خواندن را یاد گرفت؟؟؟ ![]() موضوعات مرتبط: حکایات، ، [ سه شنبه 22 فروردين 1391
] [ 19:23 ] [ علیرضا پورمسعود ]
[ [ شنبه 19 فروردين 1391
] [ 23:24 ] [ علیرضا پورمسعود ]
[ روزها بی تو شبیه شام تاره اللهم عجل لولیک الفرج التمـــــــاس دعا ![]() موضوعات مرتبط: دلنوشته، ، [ پنج شنبه 17 فروردين 1391
] [ 16:26 ] [ علیرضا پورمسعود ]
[
![]() موضوعات مرتبط: حکایات، ، [ سه شنبه 15 فروردين 1391
] [ 16:55 ] [ علیرضا پورمسعود ]
[ [ سه شنبه 15 فروردين 1391
] [ 16:27 ] [ علیرضا پورمسعود ]
[ 90 اثر خواندن دعای فرج در قنوت نماز های یومیه ![]() موضوعات مرتبط: حکایات، ، [ دو شنبه 14 فروردين 1391
] [ 22:54 ] [ علیرضا پورمسعود ]
[ [ جمعه 11 فروردين 1391
] [ 19:29 ] [ علیرضا پورمسعود ]
[ [ پنج شنبه 10 فروردين 1391
] [ 1:12 ] [ علیرضا پورمسعود ]
[ [ چهار شنبه 9 فروردين 1391
] [ 14:50 ] [ علیرضا پورمسعود ]
[ دبیرکل خسته از بحثهای بی سر و تهی که جریان داشت، فنجان قهوهاش را سر کشید و دستش را به طرف دکمه آیفون رومیزی برد تا قهوه دیگری بخواهد اما قبل از اینکه دکمه را فشار دهد، صدای منشی بلند شد: ـ آقای دبیر کل! کسی میخواهد شما را فورا ببیند. سرها به طرف میز دبیرکل چرخید و دبیرکل با ناراحتی از اینکه جلسه مهمش توسط یک منشی به هم خورده است، گفت: ـ مگر نگفتم تا پایان جلسه کسی مزاحم نشود؟ ـ ولی آقای دبیر کل، این فرد ادعا میکند که راه مقابله با فضاییها را یافته است. خشم دبیرکل به کنجکاوی تبدیل شد: ـ خوب، راهنماییاش کنید. در برابر چشمان متعجب حاضرین در جلسه، مردی با لباس اعراب بادیهنشین داخل اتاق شد و بدون هیچ مکثی رو به دبیر کل گفت: ـ اهرام! راه حل مقابله با مهاجمان در اهرام مصر نهفته است. دبیر کل تقریبا فریاد زد: ـ یعنی چه؟ ـ ده هزار و پانصد سال قبل دانشمندان مصر باستان پیشبینی کردند که روزی قوم فضایی مهاجمی به زمین حمله خواهد کرد. قومی که پیام تهدید خود را همان زمان فرستاده بود، اما در آن زمان توان حمله را نداشت. آن دانشمندان در زیر اهرام، سلاحهای پیشرفتهای را پنهان کردند تا آیندگان از آنها استفاده کنند. این راز نسل به نسل در سینه پدران من حفظ شده است تا امروز آشکار شود. صدایی به دبیر کل میگفت که این مرد حقیقت را بیان میکند. ـ خوب، آقایان! فکر میکنم حرفهای این مرد ارزش بررسی کردن را داشته باشد. این طور نیست؟ در سوی دیگر اتاق، رنگ از صورت یک نفر پرید. نماینده اسرائیل با صدایی لرزان گفت: ـ ولی ما نیم ساعت قبل اهرام را با بمب هستهای کوچکی نابود کردیم. موساد فکر میکرد که فلسطینیها در زیر آنها آموزش میبینند. منبع : مجله ساعت صفر ![]() موضوعات مرتبط: حکایات، ، [ چهار شنبه 9 فروردين 1391
] [ 14:1 ] [ علیرضا پورمسعود ]
[ [ سه شنبه 8 فروردين 1391
] [ 12:28 ] [ علیرضا پورمسعود ]
[ [ دو شنبه 7 فروردين 1391
] [ 23:19 ] [ علیرضا پورمسعود ]
[ هرچه فکر می کنم و اعمال خودم را می سنجم میبینم که اصللا منتظر واقعی نیستم لحظه ی تحویل سال به این فکر می کردم که آقا کجاست؟؟؟ الان در چه حالیه؟؟؟؟ داره برای م دعا می کنه؟؟؟ به قول استاد رائفی پور کاش آن لحظه ای که همه نفس ها در سینه حبس می شود تا سال تحویل شود کاش همه یک دقیقه همه زمزمه می کردند دعای فرج و ندبه و ...را حالا بعد از خوندن این شعر این سوال رو از خودت بپرس آیا منتظر واقعی آقا هستی؟؟؟ انشالله که هستی؟؟؟ التمـــــــــــــــــاس دعا ![]() موضوعات مرتبط: دلنوشته، ، [ جمعه 4 فروردين 1391
] [ 23:44 ] [ علیرضا پورمسعود ]
[ |
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکين ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |